[ جمعه 15 شهريور 1392برچسب:حال کن,,

] [ 1:21 ] [ shahla ]

[ ]

رویای شاه، كه به گمان خود می‌توانست آن را عملی كند، بنای دوبارهء ایران در قالب تمدن بزرگ بود. اما این رویا تا حدودی مبهم و ضد و نقیض می‌نمود


پیشینهء تاریخی

 رویای شاه، كه به گمان خود می‌توانست آن را عملی كند، بنای دوبارهء ایران در قالب تمدن بزرگ بود. اما این رویا تا حدودی مبهم و ضد و نقیض می‌نمود: او از یك سو می‌خواست از نیروهای ایران باستان كمك بگیرد، چون ادعای جانشینی بلا‌فصل كوروش كبیر را داشت، و از سوی دیگر برای تمدن بزرگ به دنبال الگوهایی همچون فرانسه و انگلستان بود. مقایسهء ایران با كشورهای اروپای غربی در دههء 60 و 70 میلا‌دی، اشتباهی تاریخی و كاملا‌ً غیرواقع‌بینانه بود. اما رویاهای سلطنتی بیشتر وقت‌ها ماهیتاً دست نیافتنی‌اند و برای عامهء مردم بیش از حد جاه‌طلبانه.

 

 معماری، مهندسی و طراحی شهری، به عنوان عناصر ضروری برای تحقق این رویای شاهانه، در دوران پهلوی دوم شكوفا شدند، اما همانند آن رویا، دچار دوگانگی بودند، از یك سو بر مدرنیسم پای می‌فشردند و از سوی دیگر به عظمت فرهنگ ایران باستان و ایران اسلا‌می روی می‌آوردند.

 

 شاه هنگام سخن گفتن از تمدن بزرگ، از «دروازه‌ای» هم كه به آن منتهی می‌شد یاد می‌كرد. بنابراین ساختن «دروازه‌ای» جدید در دستور كار قرار گرفت تا آرزوی شاهانه در قالب یك بنای یادبود برآورده شود. شورای جشن‌های 2500 ساله در آبان 1338 به ریاست سناتور جواد بوشهری تأسیس شد. برج شهیاد یكی از پروژه‌های متعدد این شورا بود كه در واقع، هم از نظر تخصیص بودجه و هم دامنه ی تأثیر، پروژه‌ای كوچك به شمار می‌رفت. در سال 1343 سناتور بوشهری، به دستور شاه، سفارش ساخت دروازه ی یادبود را به دفتر معماری بنیان داد كه مدیرعامل آن امیرنصرت منقّح بود.

 

 چند ماه بعد طرحی برای یك دروازه ی نمادین -تاق نصرت- كه كار مشترك گروه منقّح، شریعت‌زاده، میرحیدر و محمد تهرانی بود، با هزینه ی تقریبی 6 میلیون تومان به دفتر بوشهری ارائه شد. گرچه این طرح اولیه كه شبیه تاق پیروزی بود همه ی شرایط لا‌زم را داشت: منحصر به فرد، تأثیرگذار، به یادماندنی و در نهایت نمادین بود، اما با پافشاری سپهبد یزدان‌پناه و سپهبدجهانبانی، نظر شاه دربارهء این بنای یادبود عوض شد.

 

 رویای شاه ابعاد بزرگ‌تری پیدا كرد تا این بنا نه تنها یادبود خود او، بلكه نیاكان سلطنتی‌اش هم باشد. بنابراین ناگهان طرح بنیان با این توجیه كه «به اندازهء كافی عظمت ندارد» رد شد. در همین حال برگزاری جشن‌های 2500 ساله ی شاهنشاهی ایران هم ابعاد عظیم‌تری یافت. این دروازه ی جدید، كه بهرام فره‌وشی -ایران‌شناس زرتشتی- آن را شهیاد نامید، می‌بایست نه تنها بنای یادبود سلطنت پهلوی، بلكه نشان عظمت پادشاهان گذشته ی امپراطوری ایران باشد.

 

 بدون شك بوشهری با نظر موافق شاه بود كه طرح بنیان را نپذیرفت. پس از آن به درخواست جامعه ی معماران و اصرار جهانبانی - مشاور نزدیك شاه- قرار شد برای انتخاب طرح این پروژه یك «مسابقهء ملی» برگزار شود.

 

 در دهم شهریور 1345، آگهی مسابقه در ستون كوچكی در روزنامه ی اطلا‌عات چاپ شد. شركت در این مسابقه برای همه ی معماران آزاد بود.

 

 

 زمینی كه به این طرح اختصاص یافت، در تقاطع محور شرقی- غربی اصلی تهران، بلوار آیزنهاور كه به فرودگاه منتهی می‌شد با جاده خاكی شمال به جنوب قرار داشت، که آن زمان سه راه فرودگاه نام داشت و پونك را به امامزاده داوود متصل می‌كرد. این مسیر بعدها به بزرگراهی كه تهران را به ساوه متصل می‌كند، تبدیل شد. 375،122 مترمربع زمین كه برای طرح درنظر گرفته شد، آن را به یكی از بزرگ‌ترین میدان‌های دنیا تبدیل می‌كرد. سایت پروژه بیضی شكل بود و می‌بایست بزرگ‌ترین میدان تهران باشد. در حال حاضر 70‌هزار متر‌مربع از این زمین به مسیر سواره و 50‌هزار‌مترمربع دیگر به محوطه‌سازی پیرامون اختصاص یافته است.

 

مقاله‌ای در روزنامهء اطلا‌عات سال بعد، با عنوان <بزرگ‌ترین میدان جهان> افتتاح شهیاد را همزمان با جشن‌های 2500 سالهء شاهنشاهی اعلا‌م كرد.

 

 

 

 همهء رهبران جهان، رئیس‌جمهورها و پادشاهان، دانشمندان ایرانی و بسیاری از شخصیت‌ها به این مراسم دعوت شده بودند و چون اغلب آن‌ها از فرودگاه مهرآباد وارد می‌شدند، برج شهیاد، می‌بایست به عنوان دروازه ورودی شهر تهران عمل ‌كند و اگر معماری آن می‌توانست مفهوم نمادین تاق پیروزی را كه مقرر شده بود به تمدن بزرگ منتهی شود، به مدعوین منتقل كند، تأثیری ماندگار بر آن‌ها می‌گذاشت.

 

 برنامه‌های متنوعی هم در سالن‌های زیرزمین شهیاد برای مهمانان تدارك دیده شده بود: بازدید از تونل تاریخی، نمایشگاه تحقیقات ایرانیان و برنامه‌های متنوع سمعی و بصری. به این‌ترتیب مسابقه گسترده‌تر و بخش‌های دیگری هم به آن اضافه شد، از جمله موزه 25 قرن شاهنشاهی، یك تونل تاریخی، سالن سمعی و بصری به شكل نقشهء ایران، سالن  VIP و بسیاری فضاهای دیگر كه فراتر از حوزه یك تاق پیروزی ساده بود و بودجه‌ای 40 میلیون تومانی می‌طلبید.3

 

 برای درك معماری برج شهیاد، باید نگاهی به گرایش هنری رایج درایرانِ سالهای 1330-1340 بیاندازیم، كه با آزادی نسبی و رفت‌و آمد بسیاری از ایرانی‌ها به كشورهای غربی همراه بود. در این دوران، هنرمندان ایرانی در واكنش به دانش و علوم در غرب، بر آن شده بودند كه با مخالفت با الگوهای غربی و تأكید بر ریشه‌های فرهنگی خود، به آثارشان هویت ملی تازه‌ای بخشند. هویت ملی دیگر نه صرفاً یك مسئلهء سیاسی، بلكه زمینهء اصلی مباحثات هنری بود. در موسیقی، ابوالحسن صبا آنچه را كه وزیری شروع كرده بود، تكمیل كرد، یعنی تغییر پرده دستگاه‌های ده‌گانه موسیقی سنتی ایران به نت‌نویسی غربی. صبا بهترین شاگرد كلنل علینقی وزیری و در نواختن چندین ساز استاد بود. او با ارتقاء نت‌نویسی‌های وزیری، آن‌ها را با روشی گسترش داد كه هر ساز بتواند نت خود را بنوازد و به این ترتیب موسیقی ایرانی در قالب اركستراسیون قابل اجرا باشد. او همچنین قطعاتی از موسیقی كلا‌سیك غربی را هم برای سازهای ایران تغییر پرده داد. او در برنامه <گلها> در رادیو با داوود پیرنیا همکار بودو تلفیق اشعار كلا‌سیك ایرانی با موسیقی سنتی ایرانی را باب نمود.

 

 در مجسمه‌سازی، هنرمندانی چون ژازه طباطبایی و تناولی به استفاده از اشیایی ایرانی روی آوردند، چیزهایی مثل قفل، طلسم، علم و كُتل و اشیایی كه ریشه‌های مذهبی هم داشتند. آثار آن‌ها را كه به‌طور خاصی ایرانی بودند، می‌توان هنر مدرن سنتی یا پاپ‌آرت معنوی نامید. در نقاشی، هنرمندانی چون زنده‌رودی، عربشاهی، اویسی، تبریزی، قندریز و چند تن دیگر، با الهام از هنر خطاطی و حروف عربی به كار رفته در آثار مذهبی و اشیای دست‌ساز، آثاری خلق كردند كه بعدها كریم امامی آن را سبك سقاخانه، و آن را هنر شاه‌عبدالعظیم نامیدند. در همین زمان، اولین گالری‌های هنری ایران، قندریز، سیحون، بورگز و صبا افتتاح شدند.

    
         ژازه طباطبایی- شیرو خورشید خانم                                   پرویز تناولی- شعر و معشوقه پادشاه          
        

 

در ادبیات و به خصوص شعر، بازگشت به ریشه‌های ایرانی در آثار اخوان ثالث، شاملو و نادرپور بسیار دیده می شد، در همین حال آل‌احمد به غرب‌زدگی روشنفكران ایرانی اعتراض ‌كرد و سیمین دانشور سووشون را نوشت كه یك رمان كاملا‌ً ایرانی بود. در فلسفه، سیدحسین نصر و هانری كُربَن، در فلسفهء پیش از اسلا‌م و فیلسوفان ایرانیِ مسلمان كندوكاو كردند. شاگرد این دو، داریوش شایگان، كار آن‌ها را ادامه داد.

 

 در تئاتر، بیضایی به ایران باستان روی كرد و غلا‌محسین ساعدی و اكبر رادی به سراغ ریشه‌های فرهنگ مردمی ایران رفتند.

 

 در سینما، فرخ غفاری اولین گام را برای ساختن فیلم اجتماعی- رئالیستی با هویت ایرانی برداشت: با فیلم <جنوب شهر> كه در سال 1337 در فقیرترین محلهء تهران ساخته شد. دولت نمایش این فیلم را ممنوع كرد، اما راه برای ساختن فیلم‌های دیگر با هویت ایرانی باز شد. داریوش مهرجویی در سال 1348 فیلم گاو را در پی اولین فیلم غفاری ساخت. این فیلم، طلا‌یه‌دار موج نوی سینمای ایران شد و راه را برای بسیاری فیلم‌سازان دیگر همچون شهید ثالث، فرمان‌آرا، هژیر داریوش و بیضایی هموار کرد. و البته ابراهیم گلستان كه در هیچ گونه طبقه‌بندی نمی گنجد.

 

 و بالا‌خره معماری در آن دوران دو قطبی شد: ملی‌گراها (ناسیونالیست‌ها) در مقابل انترناسیونالیست‌ها قرار گرفتند كه در واقع پیشگامان جهانی شدن بودند. معماران شیفتهء تكنولوژی غرب و سبك بین‌المللی كه میس ون در روهه آن را پایه‌گذاری كرده بود، ساختمان‌هایی از آهن و شیشه ساختند كه برج‌های نیویورك، یا در مقیاسی كوچك‌تر، ویلا‌های سبك ریچارد نیوترا را تداعی می‌كرد كه در آن دو دهه معمار مُد روز بود و از كارهایش تقلید می‌شد. اما ملی‌گراها از گدار، سیرو، و جانشین آن‌ها، سیحون پیروی كردند.

 

 در این دوره نفوذ هوشنگ سیحون كه در سال 1340 ریاست دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را به عهده گرفت، بیشتر شد. اما حتی پیش از آن هم، در دورهء ریاست فروغی، سیحون در آموزش نسل جدید معماران نقش فوق‌العاده تأثیرگذاری داشت.  او دانشجویانش را در سفرهای آموزشی به گوشه و كنار ایران می‌برد تا نه تنها با بناهای تاریخی بلكه با معماری بومی كه هنوز به عنوان میراثی با ارزش شناخته نشده بود، آشنا شوند ابتدا،سیحون از وسیله نقلیه خودش برای این مسافرت ها استفاده می کرد،اما در سال 1344 دانشگاه برای سفرهای او اتوبوسی خرید،چون عده دانشجویان علاقمند روز به روزافزایش می یافت..

 

 سیحون بر كشف ارزش‌های ذاتی معماری بومی كه تا آن زمان معماران حرفه‌ای آن را نادیده گرفته بودند، تأكید می‌كرد و سعی داشت حس تعلق به وجوه فرهنگی را كه هنوز بكر مانده و تحت‌تأثیر مدرنیسم قرار نگرفته بود، به دانشجویان القاكند. دانشجویان در این سفرها نمی‌توانستند از تأثیر این میراث معماری، كه مبتنی بر قوانین طبیعت، نیازها و غرایز انسانی و در عین‌حال آگاهی و شعور بود، بگریزند. گرچه بسیاری از آن‌ها به مدرنیسم گرایش داشتند، اما خلا‌قیتشان تحت‌تأثیر حس الفت به معماری سنتی ایرانی قرار می‌گرفت و ناخودآگاه، این تأثیر در كارهای‌شان آشكار می‌شد. به عبارتی، نگاه سیحون به معماری حتی خیلی پیش از آنكه این سبك در دنیا شناخته شود، نگاهی پست‌مدرن بود.

 

 علی اکبر صارمی،یکی از دانشجویان سیحون که بعدها دانشجوی لوئی کان شد،پس از چهل سال هنوز حال و هوای جادویی این سفرها را به یاد دارد:در سفری به کویر،پس از ساعت ها رانندگی در کوره راه ها و نه حتی جاده ای مشخص ،در گرما و زیر آفتاب سوزان و طوفان شن،ناگهان به واحه ای واقعی با درخت ها و گیاهان بی نظیر رسیده بودند،به طبس،و بالاخره باغ گلشن بهشت زمینی،ساعتی آرام گرفته بودند.

 

 در میان این گروه از شاگردان سیحون، می‌توان از فریورصدری، ایرج كلا‌نتری، علی‌اكبر صارمی، حسین شیخ‌زین‌الدین، حسین امانت و كیوان خسروانی به عنوان چند تن از برجسته‌ترین آن‌ها نام برد. روند احیای معماری ایرانی كه سیحون پیشگام آن بود، با حمایت فرح پهلوی و حضور روزافزون او و تصمیم‌گیری‌هایش در زمینه‌های هنری، تقویت شد.

 

 به‌هرحال، گرایش مشابه دیگری هم، در همین دوران، در كارهای اندك معماران تحصیل كرده در آمریكا و اروپا كه به معماری سنتی ایران علا‌قمند بودند دیده می‌شد، با این تفاوت كه كار آن‌ها فاقد آن ارتباط حسی گروه اول بود. این گروه شامل نادر اردلا‌ن، كامران دیبا و علی سردار افخمی بود.آنها آگاهی واقع‌بینانه‌تری از معماری ایرانی داشتند تا گروه اول كه با معماری ارتباطی حسی برقرار كرده بودند. عزیز فرمانفرمائیان را هم می‌توان در این گروه گنجاند كه گرچه از نسل قبلی بود، بین سبك بین‌المللی (ساختمان وزارت كشاورزی) و احیاء معماری ایرانی (غرفه نمایشگاه مونترال كه از رباط ملك دورهء سلجوقی الهام گرفته بود) در نوسان بود.

 

        غرفه ایران در نمایشگاه مونترال                                                           رباط ملک                         

 

مسابقه

آگهی‌ای كه در روزنامه اطلا‌عات شهریور 1345 چاپ شد، در گوشه‌ای، بسیار موجز و با حروف ریز اعلا‌م می‌كرد كه همه معماران می‌توانند در مسابقه شركت كنند و در انتخاب سبك، متناسب با میدان آزادند، فقط ارتفاع بنا نباید بیش از 45 متر باشد.

 

هیچ مسابقهء معماری‌ای تا آن زمان چنین مبهم و نامشخص اعلا‌م نشده بود، و آشكارا نشان می‌داد نویسندهء متن كاملا‌ً غیرحرفه‌ای بوده است.

 

به گفتهء عبدالمجید ا‌شراق، سردبیر مجلهء هنر و معماری، 21 شركت‌كننده كه در آن زمان تعداد قابل توجهی بود، طرح‌هایشان را ارائه دادند. باید به یاد داشته باشیم كه سازمان برنامه و بودجه در سال 1341 به تازگی انجمن مهندسان مشاور را تأسیس كرده بود. مشاوران بنیان دوباره طرح قبلی خود را در این مسابقه ارائه دادند. سردار افخمی یك تاق پیروزی جالب و پیچیده طراحی كرده بود كه مورد توجه فروغی، از اعضای هیئت داوران قرار گرفت.

 

21 پروژه، هر یك روی دو تابلوی بزرگ، در یكی از ساختمان‌های سعد‌آباد برای هیئت داوران به نمایش گذاشته شد كه به گفتهء منوچهر ایران‌پور عبارت بودند از: محسن فروغی، معمار برجسته و رئیس سابق دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، هوشنگ سیحون كه اكنون جانشین فروغی و رئیس دانشكده بود و 3 عضو دیگر، یعنی محمدكریم پیرنیا، تاریخ‌نگار معماری، سناتور صادق، معمار و محمدتقی مصطفوی، تاریخ‌نگار. اما به گفتهء حسین امانت، هیئت داوران شامل فروغی، سیحون، غیاثی، كوهنگ (از سازمان برنامه و بودجه) و شروین (از شهرداری تهران) بود.

 

متأسفانه جلد سوم كتاب <بزم اهریمن، جشن‌های 2500 سالهء شاهنشاهی به روایت اسناد ساواك و دربار> (كه شامل همهء اسناد و مدارك مربوط به شهیاد است)، در مورد هیئت داوران مدركی ارائه نداده است.

 

 و سرانجام: حسین امانت، معمار 25 ساله كه به تازگی از دانشكده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شده و یكی از دانشجویان مورد علا‌قهء سیحون بود برنده اعلا‌م شد. 40 سال بعد سیحون می‌گوید: <به عنوان داور، از طرح امانت واقعاً دفاع كردم و سهم بزرگی در برنده شدنش داشتم.>4

 

 حسین امانت در سال 1339 وارد دانشگاه تهران شد و پس از آن درآتلیه غیائی ثبت نام نمود. سیستم دانشكده هنرهای زیبا در آن زمان از <بوزار> فرانسه اقتباس شده بود: دانشجویان یك استاد را انتخاب و 6 سال تحصیلی را در آتلیهء او كار می‌كردند. متأسفانه غیائی در سال 1342 به مدت دو سال زندانی شد. جرم او زد و بندهای غیرقانونی در پروژهء ساختمان مجلس سنا به سرپرستی فروغی بود. گفته شد كه بر اساس صورت حساب‌های ارائه شده به سازمان برنامه و بودجه، حجم میله‌های فولا‌دی مورد نیاز برای تقویت سازه بتنی، از حجم كل ساختمان هم بیشتر بود. چون فروغی شخصیت موجهی بود، فقط غیائی تاوان این زد و بندها را پرداخت.5

 

 با زندانی شدن غیائی، ابتدا مؤید عهد و سپس سردار افخمی، فقط به مدت چند ماه سرپرستی آتلیهء او را به عهده گرفتند. درنهایت قرار شد سیحون خود این آتلیه را اداره كند و بنابراین امانت هم یكی از دانشجویان سیحون شد. ایرج كلا‌نتری كه دو سال از امانت بزرگ‌تر است، از او چنین یاد می‌كند: <او در طراحی دستی قوی داشت، كنجكاو بود و اغلب در جلسات دفاعیه که هر هفته در دانشکده برگزار می شدو حضور دانشجویان در آنهاآزاد بود،شرکت می کرد. برج یادبود شاه، موضوع كلا‌س‌های بالا‌تر بود و پروژهء صدری شباهت زیادی به شهیاد داشت. او در اغلب سفرهای سیحون شركت می‌كرد.

 

سه اسکیس صدری برای برج شهیاد

 

فریورصدری‌، كه سه سال از امانت بزرگ‌تر است می‌گوید كه امانت اكثر اوقات خود را با منوچهر ایرانپور، روح‌الله نیك‌خصال و پاسبان حضرت می‌گذرانید و یادآوری می‌كند كه در آن زمان اغلب دانشجویان، پروژه برج شهیاد را به عنوان پایان‌نامه انتخاب می‌كردند و طرح منوشان زنگنه بسیار شبیه به شهیاد بود.

 

طرح منوشان زنگنه و دیگران برای برج شهیاد

 

ساختمان

 ایده

 متأسفانه از اسكیس‌های اولیهء امانت برای مسابقه، به جز یك طرح كوچك چیزی باقی نمانده (تصویر 5)، بنابراین امروز مشكل می‌توان روند طراحی را، از ایدهء اولیه تا شكل نهایی پیگیری كرد.

 

طرح اولیه امانت

 

 ایدهء اصلی طرح، 4 تاق، الگوی ازلی معماری ایرانی است: چهار ستون افراشته كه با گنبدی چهار بخشی پوشانده می‌شوند. در شهیاد، ستون‌ها در سیستم پیچیده‌ای از خمیدگی‌ها، تاب برمی‌دارند و بالا‌می‌روند و در نهایت به محوطهء میدان مانندی در بالا‌ترین نقطه می‌رسند.

 

 سابقهء این مفهوم، در مقیاسی كوچك‌تر در سردرِ ورودی دانشگاه تهران دیده می‌شود كه كوروش فرزامی آن را در سال 1344 طراحی كرد و سال 1346 ساخته شد.


ورودی دانشگاه تهران

 

طرح

 نقشهء برج شهیاد چهار ستون یا در واقع چهار پشت‌بند را نشان می‌دهد كه مستطیل شكل نیستند بلكه شكلی پیچ‌خورده، مشابه آچار(در پلان) دارند.


  طرح سقف مسجد شیخ لطف اله                                    پلان میدان شهیاد          

 

           

عکس رولف بنی ازمیدان                                                                  پلان برج                              

 نقشهء میدان دقیقاً از سقف مسجد شیخ‌لطف‌الله اقتباس شده، فقط به جای یك دایره، در اینجا دو بخش از دو بیضی با كانون‌های متفاوت وجود دارند. اغلب طرح‌های پروژه، از جمله این طرح را روح‌الله نیك‌خصال با نقشه‌های پیچیدهء هندسی و با الهام از نمونه‌های تاریخی و با چرخشی مدرن پرورانده است. گرچه نیك‌خصال در آن دوران دانشجوی سال سوم بود و در دفتر امانت كار می‌كرد، اما به گفتهء امانت <در هندسه نابغه بود> و بنابراین مسئولیت طرح‌های اجرایی مقدماتی به او سپرده شد. البته طراحی سازهِ دانكن مایكل كه 8 Over Arup انجام داد، كمك شایانی به سازمان‌دهی هندسی این طرح‌ها كرد.

 

 تحلیل هندسی تناسبات برج، آن را كوتاه و تنومند نشان می‌دهد. در واقع اگر برج بلندتر می بود و اگر سه دایره افقی با دایره‌های عمودی هم‌سان بودند، قطعاً اوج‌گیری برج بیشتر القا می‌شد و دیگر همچون هیكلی بدون سر و گردن به نظر نمی‌رسید. اما به هرحال، ارتفاع 45 متری برج كه به دلیل نزدیكی به فرودگاه به طرح امانت تحمیل شده بود، او را محدود می‌كرد. بنابراین آنچه را كه در ارتفاع نمی‌توانست به‌دست آورد، با گسترش افقی ستون‌ها و عظمت شكل‌های توخالی قسمت پایین جبران كرد.

 


تناسبات هندسی

 

نماهای شمالی- جنوبی و شرقی- غربی كاملا‌ً متفاوت‌اند. در محور شرقی- غربی كه محور اصلی از فرودگاه به شهر است، گشودگی تاق نما كاملا‌ً سخاوتمندانه و با الهام از تاق كسری كه دروازهء ورودی كاخ تیسفون ساسانی بوده، به شكل تاق سهمی طراحی شده، با این تفاوت كه تاق نمای شهیاد در رسیدن به زمین عریض‌تر می‌شود.


                طاق کسری                                                                          نمای شرقی غربی

 

در بالا‌ی تاق ساسانی یك قوس نیمه جناغی هست كه در نمای شمالی- جنوبی هم تكرار شده است. اما نكتهء جالب در مورد این تاق، كه در معماری اسلا‌می سابقه ندارد، این است كه كناره‌های تاق دررسیدن به زمین عریض‌تر می‌شوند. سطح بین این دو تاق نما، متشكل از ردیف لوزی‌های تورفته، یادآور طرح سیحون برای آرامگاه كمال‌المك است.


  عکس از رضا نجفیان                                              برش شرقی- غربی از آرک اصلی                  

 

 


آرامگاه کمال الملک -عکس از هومن صدر
 

 طراحی كاشی‌كاری با الهام از دم طاووس، كار حسین امانت است و نمونه‌های آن را، پیش از كار سیحون، می‌توان در كاشی‌كاری‌های مسجد وكیل شیراز دید.

 

 نمای شمالی- جنوبی، كشیده‌تر و با تاق نمای كوچك‌تر، یادآور معماری سلجوقی است، اما هیچ نمونه‌ای از آن در معماری اسلا‌می دیده نشده، چون دررسیدن به زمین عریض‌تر می‌شود.

 
 چرخش ستون/پشت‌بند، بر طبق اصول دقیق ریاضی طراحی شده (نمودار 19) و به گونه‌ای نظم طبیعی یا ارگانیك دست می‌یابد. این نبوغ معماری ایرانی است كه در بسیاری از شاهكارهای گذشته به چشم می‌خورد و به گفتهء برخی معماران معاصر، فقط كارهای سیحون توانسته‌اند به این برتری ساختاری دست یابند.

 


        عکس از رضا نجفیان                                                    نمای شمالی -جنوبی

 

جالب‌ترین نكته در مورد برج آن است كه بدون ستون‌های پایه یا دیوارهای باربر طراحی شده و در واقع تندیس‌گونه‌ای متكی به خود است. مقیاس برج می‌توانست به راحتی آن را به نمونه‌ای از معماری خودكامه تبدیل كند: چهار ستون/پشت‌بند، هر یك به ابعاد 62 × 42 متر قرص و محكم روی زمین قرار گرفته‌اند و می‌چرخند تا كوچك‌تر شوند و بام را نگه دارند. خوشبختانه نوارهایی از كاشی فیروزه‌ای رنگ، تودهء بزرگ ستون‌ها را می‌شكافند و به آن مقیاسی انسانی می‌دهند. انحناهای ظریفی كه این نوارها روی ستونها به وجود می‌آورند، اوج گرفتن به آسمان را القا می‌كنند و نشان می‌دهند كه آن‌ها هم بر اساس همان نظم ریاضی نمودار قبلی محاسبه شده‌اند و شگفت اینكه این دقت ریاضی فوق‌العاده، به ایجاد نظمی چنین طبیعی و ارگانیك ‌انجامیده. این رمز و راز اعداد در هندسهء اسلا‌می است.

 

 


انحناهای اصلی در نما

 

پوستهء كل ستون/ پشت‌بندها كه امانت طراحی و  Arup r Ove با یك برنامهء كامپیوتری سازمان‌دهی كرده، با وجود نظم دقیق هندسی، در نهایت همچون فلس ماهی و كاملا‌ً ارگانیك به نظر می‌رسد.

 

 

 


تقسیمات مخروطی قوس اصلی

 

طرح گنبد اصلی كه تكیه‌گاه بام است و برخی گنبدهای كوچك‌تر داخل بنا، روایت مدرن گنبدهای سنتی سلجوقی هستند. امانت می‌گویداین طرح‌ها از مسجد جمعه اصفهان الهام گرفته شده‌اند.


             عکس از رضا نجفیان                                                                الگوی تیپ برش سنگ

 

 


    الگوی سقف در تراز 33                                                       پلان معکوس سقف در تراز 33


        سقف اتاقهای سمعی بصری - عکس از رضا نجفیان                                        گنبد کوچک


و بالا‌خره، طراحی پنجره‌های بالا‌ی بنا، یادآور برج‌های سلجوقی یا غزنوی است، و اغلب با برج طغرل مقایسه شده است. وجود پنجره را به قداست عدد 9 در بهاییت نسبت داده اند، گرچه امانت می گوید که این تصمیم صرفا براساس زیبایی شناسی گرفته شده است.

 


        عکس از رضا نجفیان                                                                    برج طغرل

 

 

ساخت

 

این كه در دههء 60 میلا‌دی یك برنامهء كامپیوتری ابعاد و مكان دقیق هر سنگ نما را تعیین كند، كار خارق‌العاده‌ای بود. 25 هزار قطعه سنگ در 15 هزار اندازهء مختلف، از 40 سانتی‌متر تا 6 متر در نما به كار رفته است. برخی از آن‌ها خمیده‌اند و بعضی نیستند.

 

ایرج حقیقی كه ناظر ساختمانی پروژه بود، به یاد می‌آورد كه مختصات دقیق  X،  Y و  Z و جانمایی هر سنگ را می‌دانسته است. كنار هم چیدن این سنگ‌ها، خود معمایی بوده است‌:مشابه جورچینی سه بعدی. مهندسان سازه پروژه از شركت معتبر  Arup  rOve  و شركا و مایكل دانكن سرپرست پروژه بود. ابتكار دیگری كه در ساختمان به كار گرفته شد، این بود كه پوشش سنگی روكار به عنوان قالب بتن‌ریزی، كه در داخل بنا نمایان بود، عمل می‌كرد. ضخامت سنگ‌ها از 7 تا 27 سانتی‌متر متغیر بود.

 


نمای سنگی به عنوان نمای نهایی

 

یك نوآوری فنی دیگر، به‌خصوص برای آن دوران و در ایران، استفاده از بتن نمایان با رنگ‌ها و بافت‌های گوناگون برای پوستهء داخلی بنا بود. درمقایسه با جریان غالب معماری آن دوره در غرب، كه از بتن نمایان در نمای بیرونی استفاده می‌شد، این كار، با ارزش و مبتكرانه بود. در اینجا تصویری از 8 طرح و رنگ مختلف بتن را می‌بینید:

 


                                                                     بافت و رنگهای مختلف بتون

 

مثل همیشه، مقطع گویاتر از هر نقشهء دیگر ساختمان است. دو ستون/ پشت بند برای جا دادن پله‌ها و دو ستون دیگر برای قرار دادن آسانسورها در نظر گرفته شد كه برای تطابق با شیب ستون‌ها در دو مسیر مختلف در ارتفاع بالا‌می‌روند.

 


                                                                 برش شمال - جنوب


به طور كلی می‌توان گفت پیمانكار ساختمان، محمد پورفتحی، در اجرای طرح با تمام جزئیاتش بسیار دقیق عمل كرده و حتی تكنیك‌های ساختمانی جدیدی به كار برده است. تمام گروه سازندگان ایرانی بودند، موضوعی كه امروز هم امانت و حقیقی به آن می‌بالند. در زمانی كه كارشناسان خارجی در ایران بسیار فعال بودند و به آسانی می‌توانستند با استخدام آن‌ها كار ساختمان را پیش ببرند، گروه معماران این پروژه و محسن فروغی به عنوان ناظر اصلی، تصمیم گرفتند كه یك گروه كاملا‌ً ایرانی داشته باشند (به استثنای نقشه‌های سازه‌ای كه  Arup rOve آن‌ها را طراحی كرده بود). جایی در بنا نیست كه ابداعات تكنیكی و طرح‌های خلا‌قانهء استثنایی به چشم نخورد. تونل ورودی اصلی، خود شاهكار مهندسی سازه است:


                عکس از رضا نجفیان                                                                  پلان ورودی اصلی تونل

 

بعد از ورودی اصلی، راهروی تونل مانندی به نام <گذرگاه پیشینیان> هست كه من ترجیح می‌دهم آن را <تونل تاریخ> بنامم. داخل دیوارهای این راهرو، چهار ویترین عظیم كار گذاشته شده كه  Knoll international آن‌ها را طراحی كرده است.

 


                                                                عکسهای تونل تاریخ از رضا نجفیان

 

انتهای ورودی اصلی، كتابخانهء مركزی و در ادامهء راهروی شمالی كتابخانه، بخش اداری قرار دارد. یك انتقاد كلی از طرح تسهیلا‌ت زیر‌زمین- كه شامل فضاهای دیگر، حتی بازسازی نقشهء ایران و شهرهای اصلی آن هم می‌شود- فقدان هرگونه نظمی در معماری زیر‌زمین است (تصویر 36). البته همیشه می‌توان توجیه كرد كه چون این بخش‌ها در زیر زمین هستند و هیچ وقت دیده نمی‌شوند، چگونگی قرارگیری آن‌ها در كنار هم چندان اهمیتی ندارد، به‌خصوص چون بال جنوبی چهار سال بعد از دیگر بخش‌های مجموعه ساخته شده است. امانت توضیح می‌دهد كه طراحی سطح بالا‌ی زیر زمین، با حیاط‌های بازِ تسهیلا‌ت زیر زمین مطابقت دارد و این بارزترین نظم در طراحی است.

 

                          پلان برج وتسهیلات زیر زمین

 

به هر حال، از دید معماری به نظر می‌رسد 3 خوشه (اصلی): برج، گالری‌های ایرانی، موزه و تسهیلا‌ت دیگر، بدون هیچ نظم و ترتیبی در كنار هم جمع شده‌اند و چون نقشه‌ها و محوطه‌سازی‌های موجود چندین بار بازسازی شده‌اند، امكانِ پیدا كردن نظم و ترتیب در ارتباط بین تسهیلا‌ت زیر‌زمین با نقشهء موقعیت، وجود ندارد، به غیر از مكان حیاط‌ها كه قبلا‌ً اشاره شد.

 

 در نهایت، پیش از خاتمهء بحث دربارهء ساختمان برج، باید بر یكی از جزئیات ویژهء این بنا اشاره كرد كه حسین امانت خود بر آن بسیار تأكید می‌كرد: در این برج چند درِ سنگی، به وزن تقریبی هفت تن و از سنگ گرانیت یكپارچه وجود دارد كه بر محوری فلزی می‌چرخند و آن‌ها را پیمانكار سنگ پروژه، غفار داورپناه كار گذاشته است. همهء گروه‌های ایرانی كه این بنا را با كیفیتی ممتاز ساخته‌اند قابل تقدیرند، از جمله، سیدمهدی كه یكی از ماهرترین سنگ‌كاران گروه بوده است.

 


                                درهای سنگی محوری- عکسها از رضا نجفیان

 

نوگرایی شهیاد

 

چنانكه پیش‌تر اشاره شد، هوشنگ سیحون زودتر از غرب، قدم در راه پست مدرنیسم گذاشت. شهرداری پُرتلند (اورگون)، كار مایكل گریوز (1982-1980) به عنوان اولین بنای پست مدرن شناخته شده، گرچه چارلز جنكز شروع پست مدرنیسم را اوایل دههء 70 می‌داند، یعنی وقتی كه طرح‌های گریوز به ارتباط پیچیدهء هنر سنتی با معماری فرهنگ‌های باستانی اشاره كردند و ونتوری و اسكات براون هم از معماری بومی آمریكایی و نمادهایش در طرح‌های خود استفاده كردند.

 

امانت و همكارانش كه شاگردان سیحون بودند، در زمان ساخت برج شهیاد، از هم دوره‌‌ای‌هایشان در غرب جلوتر بودند. این معماران جوان تازه فارغ‌التحصیل شده، یا هنوز در سال‌های آخر معماری، توانستند فضاهایی به‌وجود آورند كه درتاریخ معماری سابقه نداشت.

 


عکس از رضا نجفیان

 

چون شهیاد با سرعت زیاد و در 3 شیفت كاری و با عشق و علا‌قه طراحی و ساخته شد9 و اولین تجربهء این تیم طراحی بود و از آنجا كه اولین تجربه همیشه با احساسات شاعرانه آمیخته است، ساختمان خصوصیات ویژه‌ای كسب كرد: زیر تاق اصلی آن كه بایستید، نوآوری را احساس می‌كنید، تجربه‌ای تازه كه هیچ‌گاه در هیچ بنای یادبودی نداشته‌اید. در هنگام عبور از روی پل بین دو بخش تاق اصلی، و این بار در داخل، در فضایی كه مطلقاً كاركردی ندارد، دوباره تجربه‌ای تازه و شاعرانه را احساس می‌كنید.

 


عکس از رضا نجفیان

 

به نظر من، بسیاری از فضاها، به دنبال طرح به وجود آمدند و تیم طراحی آن‌ها را پیش‌بینی نكرده بود. به عنوان نمونه، بی‌نظمی پله‌های داخل دو ستون/ پشت‌بند، فضاهایی مدرن و دراماتیك شبیه به معماری دیكانستراتیویستِ لیبسكیند به وجود آورده و بیش از آن  فضاهای كانستراتیویست‌های روسی و در نتیجه كارهای زاها حدید را به یاد می‌آورند.10

 

 

 


مدیا پارک زاها حدید،دوسلدورف  92-1989

 

 

فضاهای داخلی درست نقطه مقابل نمای مرتب و منظم و آراستهء خارجی‌اند، شاید بتوان این مغایرت را ناشی از شرایط كار سریع دانست. اما به طور قطع، نوعی دوگانگی بین فضاهای داخل و خارج وجود دارد، حتی نمای خارجی، خود پیوندی دوگانه از نمادگرایی ساسانی و اسلا‌می است. البته می‌توان آن را بازتاب دوگانگی فرهنگ و مردم ما در قرن گذشته هم تلقی كرد.

 

 درست است كه ایران تكنولوژی غرب و به‌دنبال آن مدرنیسم را پذیرفته و آن را با فرهنگ بومی خود تلفیق كرده بود و عموم هم آن را تائید می‌كردند، اما جامعه در كل خواهان تداوم تاق‌‌های سنتی بود و ساختمان‌هایی كه معماران صاحب نام طراحی كردند، صرفاً تك نمونه‌هایی متفاوت بودند. شهیاد هم در جزئیات و هم در ساخت، بنایی استثنایی و حداقل دو دهه جلوتر از زمان خود بود.

 

 

 

نماد دو پهلو

 
 

اگر شهیاد ساختار ضعیفی داشت ، بدون شک، همان اوایل انقلاب،به عنوان سمبل معماری سلطنتی سرنگون و ویران شده بود.اما بنا چنان محکم و استوار بود و چنان عظمتی داشت که اسلامی تلقی شد و جان سالم بدر بردو نه تنهاویران نشد،بلکه به نقطه پایانی تظاهرات تبدیل شد و میدان آزادی نام گرفت و از آن پس رابطه عشق و نفرت 29 ساله ای بین این برج و جمهوری اسلامی آغاز شد.

 

از شهیاد به عنوان یک نماد استفاده بسیار شد:روی اسکناس ها ،پوسترهای وزارت ارشاد،تبلیغات روزنامه ها،و هر چه که به شهر تهران مربوط می شد. ولی ناخشنودی کماکان وجود داشت تا در سال 1371کرباسچی،شهردار وقت تهران،پیشنهاد کردبنای جدیدی به عنوان نماد جمهوری اسلامی ایران ساخته شود.

 

 از آنجا که هیچ کس نمی دانست معماری اسلامی دقیقا چیست- سلجوقی است یا تیموری،مغولی یا صفوی و یا قاجاری،مغربی یا اسلامی اسپانیایی یا هندی،جمهوری اسلامی به سراغ شناخته شده ترین شکل معماری در اسلام رفت: یعنی مناره،غافل از اینکه برج های مخابراتی مشابه آن در دنیای غرب قبلا ساخته شده اند.به هر حال این برج چیزی شبیه مناره است که می تواند به نماد جدید جمهوری اسلامی تبدیل شود،اما مسئله اصلی،خلع شهیاد از مقامش به عنوان شناخته شده ترین نماد جمهوری اسلامی خواهد بود که در داخل،مقام اول و در خارج از کشور،مقام دوم را (بعد از چادر)دارد.خوشبختانه شهردار جدید تهران 30 میلیون دلار بودجه به بازسازی برج شهیاد و احیای عظمت گذشته اش اختصاص داده است.شاید این پایان رابطه عشق و نفرت باشد.شهیاد همچنان محبوبیت خود را حفظ کرده، چنان که در جشنواره اخیر مجسمه های یخی در استان چهارمحال بختیاری،هنرمندان یک شهیاد از یخ ساختند.

 


 

اما تصویر محبوب من از شهیاد، نقاشی‌ای است كه پسر ده ساله‌ام، صفا به تازگی از آن كشیده است.

 

پمپیدو و میتران در دوران حکومتشان بناهای عظیمی ساختند.بنابراین،اگر شاه می خواست بزرگ ترین میدان جهان را بسازد،جمهوری اسلامی هم همان مسیر را دنبال می کند:ساخت بلندترین برج منطقه. متاسفانه ساخت این برج آنقدرطولانی شد-تا امروز 17 سال-که برجی در دوبی جای آن را گرفت.به هر حال بعید است که برج میلاد-باز هم با نامی نمادین،و این بار تجریدی تر و رساتر،چون به معنای تولد است-بتواند جای شهیاد را به عنوان نماد جدید ایران بگیرد.شهیاد به عنو

[ شنبه 9 شهريور 1392برچسب:میدان ازادی کجا و برج میلاد کجا!!!,

] [ 12:53 ] [ shahla ]

[ ]

 

 
جرمت چیست که یک ملت نام تو را فریاد میزند؟
جرمت چیست که مادری با فرزند ۷ ماهه مریضش که مشکل مالی دارد به سراغ تو می آید؟
جرمت چیست که هواداران دو آتشه تیم رقیبت تو را عاشقانه دوست دارند؟
جرمت چیست که وقتی یک استادیوم نام تو را میخواند صدای ورزشگاه را از تلویزیون نمیشنویم؟
جرمت چیست که همین فضای مجازی روزهاست از ۸ پر شده؟
ما فکر نمی کنیم فقط یک مچ بند سبز جرم تو باشد ..
جرم تو اسطوره بودن است
اینها از اسطوره می ترسند
این عادت این جماعت است
آنها از تختی ترسیدند ... از حجازی ترسیدند
از تو می ترسند .... از تو می ترسند...!!!
 
 
بر و بچه پرسپولیسی سلام
 
خوبین؟
 
نمیدونم برنامه ی نود و دیدین یا نه
 
من که با دیدنش اعصابم حسابی بهم ریخت
 
بچه ها لطفا برای همایت از اسطورمون (علی کریمی)
 
نظر بدین.
ممنون.

[ چهار شنبه 23 مرداد 1392برچسب:عاشق علی کریمی,,

] [ 20:44 ] [ shahla ]

[ ]

جدیدترین مدل جهت رسیدن به کسی که دوستش دارید!!!
 

[ سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:من که امتحان نکردم میخواین شما امتحانش کنید,

] [ 4:22 ] [ shahla ]

[ ]


لطفا بدون تعصب و از دیدگاه عقلانی مطالعه کنید.
 
خاطره‌ای از آیت‌الله برقعی قمی:
آیت الله علامه برقعی قمی در خاطرات خود می نویسد در خاطرم هست كه روزي به قصد عيادت از بيماري در صف اتوبوس منتظر بودم كه ناگهان يك ماشين شخصي جلوي من توقف كرد و سرنشين آن مرا به اسم صدا زد و گفت:
آقاي برقعي بفرماييد بالا، نگاه كردم ديدم واعظ معروف آقاي فلسفي است، سوار شدم، پس از سلام و احوالپرسي، ايشان گفت: آقاي برقعي كجاييد چه مي‌كنيد؟ خبري از شما نيست؟
گفتم: جناب فلسفي به سبب عقايدم تقريبا خانه نشين شده ام و اگر مي دانستيد كه عقايدم چيست، شايد مرا سوار نمي كرديد،
گفت مگر شما چه مي گوييد؟
گفتم: من مي گويم روضه خواني حرام است، كمك به روضه خواني حرام است پول دادن براي آن حرام است،
گفت: چرا؟
گفتم چون روضه خوان‌ها آنچه را كه مي گويند اكثرا ضد قرآن است و در واقع با پيامبر و ائمه دشمني مي كنند.
آقاي فلسفي گفت: حتي من! و پرسيد: آيا منبرهم حرام است؟
گفتم: آري حرام است،
گفت: چرا؟
براي تفهيم مطلب به او، گفتم آقاي فلسفي يادتان هست در دهه عاشورا دربازار به منبر رفته بودي؟
گفت: آري،
گفتم من يكي از همان روزها كه ازبازار رد مي شدم صداي شما را شناختم و ايستادم كه سخنان شما را بشنوم وشنيدم كه مي گفتي امام در شكم مادرش همه چيز را مي داند،
گفت: بله، اين موضوع در روايات ما ذكر شده (مقصود فلسفي رواياتي بود كه دلالت دارد برعلم امام قبل از تولد، از جمله رواياتي كه مي گويند امام در شكم مادر ازطريق ستونهاي نور كه در مقابل اوست همه چيز را مي بيند!).
گفتم ولي اين مطلب اولا ضد قرآن است كه مي فرمايد: «والله أخرجكم من بطون أمهاتكم لاتعلمون شيئا = خداوند شما را در حالي كه هيچ چيز نمي دانستيد، از شكم مادرانتان خارج ساخت»[15] ثانيا شما در آخرهمان منبر گريز به صحراي كربلا زدي و گفتي هنگامي كه امام حسين (ع) به طرف كوفه مي آمد، حر جلوي او را گرفت و مانع شد كه امام به كوفه برسد، امام ناگزير راه ديگري را در پيش گرفت و «حر» نيز آنها را دنبال مي كرد تا اينكه به جايي رسيدند كه اسب امام (ع) قدم از قدم برنداشت و هر چه امام ركاب زد و كوشيد و نهيب زد و هي كرد، مركبش حركت نكرد، امام ماند متحير كه چرا اسب حركت نمي كند، در آنجا عربي را يافت امام او را صدا زد و از او پرسيد: نام اين زمين چيست؟ عرب جواب داد غاضريه (قاذريه)، امام حسين(ع) سؤال كرد: ديگر چه اسمي دارد؟ عرب گفت: شاطيءالفرات، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: نينوا، امام پرسيد: ديگر چه اسمي دارد؟ گفت: كربلا، امام حسين(ع) فرمود: هان، من از جدم شنيده بودم كه مي فرمود خوابگاه شما كربلاست.   سپس به فلسفي گفتم: آقاي فلسفي اين امامي كه شما در ابتداي منبر مي گفتي در شكم مادر همه چيز را مي داند و قرآن مي خواند، چطور به اينجا كه رسيد اول اسبش فهميد و آن سرزمين را شناخت و بعدا امام (ع)، تازه آنهم پس از پرسيدن از يك نفر عرب بياباني، محل را شناخت؟! جناب فلسفي اين چه امامي است كه شما ساخته ايد كه نعوذ بالله اسبش پيش از او مطلع مي شود؟! آيا اين است حب ائمه؟ آيا اينست معارف اسلام؟ چرا در مورد روايات بيشتر دقت و تأمل نمي كنيد؟





[ سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:جالب بود,,

] [ 4:17 ] [ shahla ]

[ ]

 

 

هــمـانـطـورکــه خــوردن شــراب حــرام اســت ،

خــوردن غــصـه هــم حـــرام اســت 

و خـــوردن هـیـچ چــیـز مــثـل خــوردن غــصـه حــرام نــیـسـت .
...

 

اگـر مــا فـهـمیدیــم کــه جـهان دار عــالم اوســت دیــگـر چـه غصــه ای بــایـد بخـــوریـم ؟

 

 

 

Inline image 1

 

 

 

"دکتر الهی قمشه ای"

 

 

 

[ چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:,

] [ 4:42 ] [ shahla ]

[ ]

 
در یکی از روزهای سرد ماه ژانویه و در یکی از محلات فقیرنشین در شهر واشنگتن دی.سی صبح زود که مردم آن منطقه که اکثرا یا کارگر معدن بودند و یا صاحب مشاغل سیاه از خانه هایشان بیرون زدند تا یک روز پر از رنج و مشقت دیگر را آغاز کنند٬ زنان و مردانی کهتفریح و لذت در زندگیشان نامفهوم بود و به قول معروف آنها زندگی نمیکردند بلکه به اجبار زنده بودند تا ریاضت بکشند که نمیرندآن روز نیز آن مردم بینوا در حالی که خیلی هایشان کارگر روزمزد بودند و نمی دانستند آیا امشب هم با چند دلار به خانه بازمیگردند و یا باید با دست خالی به خانه های نکبت زده شان بروند و از فرزندانشان خجالتبکشند خود را برای روزی مشقت بار آماده می کردند که ناگهان صدای ویولن زیبایی از گوشه یک خرابه به گوش رسید آوای ویولن آنقدر زیبا و مسحور کننده بود که پای آن مردم فقیر از رفتن باز ماند اکثرا آنها  بااینکه می دانستند اگر دیر برسند جریمه می شوند بدون توجه به این مشکل در آن خرابه که اندازه یک سالن کنسرت بود جمع شدند و حدود دو ساعت و نیم با گوش دادن به آن آهنگهای زیبا و استثنایی اشک ریختند خندیدند به خاطراتشان فکر کردند و
سرانجام نیز ویولونیست خیابانی که مردی 35 ساله بود کارش تمام شد ویولن خود را برداشت و آماده رفتن شد اما در همین حال و احوال تشویق بی امان مردم  همه آنها را به صف کرد و به همگی که حدود 300 نفر بودند نفری 5 دلار داد و سپس درحالیکه برای آنان بوسه می فرستاد سوار تاکسی شد و رفت تا مردمان فقیر از فردا  این ماجرا را همچون افسانه به دوستانشان بگویند
اما در آن روز هیچکس نفهمید ویولونیست 35 ساله کسی نیست جز جاشوا بل یکی از بهترین موسیقی دانان جهان که 3 روز قبل بلیت کنسرتش هرکدام 100 دلار به فروش رفته بود فردای آن روز جاشوا به یکی از دوستانش که از این موضوع با خبر شده بود گفت من فرزند فقرم آن روز وقتی در کنسرت فقط مردم ثروتمند را دیدم از خودم خجالت کشیدم که فقیران را از یاد برده ام
به همین خاطر به آن محله فقیرنشین رفتم و همان کنسرت دو ساعت و نیمه را تکرار کردم بعد هم وقتی یادم آمد اکثر آنها به خاطر من باید جریمه شوند  تمام پولی را که
از کنسرت نصیبم شده بود را میان آنها تقسیم کردم و چقدر هم لذت بردم
 




[ چهار شنبه 9 مرداد 1392برچسب:ای جانم,,,,

] [ 4:40 ] [ shahla ]

[ ]

 
 
 
 زمان ما حمومم نميرفت ..حالا ببين به كجا رسیدهه
.
 
.
 
.
 
.
 
.
.
.
.
.
.
.
.
.

[ سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,

] [ 18:6 ] [ shahla ]

[ ]

بارها شنیده ایم که بسیاری میگویند : مردم چرا اینطوری شده اند؟ یا : بد دوره زمونه ای شده!!!؛ من مدتی در پی این بودم، که ببینم واقعا چه شده؟ اما به سرعت فهمیدم که چیزی نشده ، این مردم همان مردم اند و دوره زمونه هم عوض نشده -- دلایل بسیاری بر این مدعا دارم. اما اکنون یک حجت بر من نمایان شد که آن دوشعر از فردوسی بزرگ و ملک الشعرای بهار است این اشعار نشان میدهد که در زمان این دو شاعر هم مردم ما مثل امروز بودند -- این دود سیه فام که از بام وطن خاست از ماست که بر ماست!!
 
 
 
فردوسی
 
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد

>
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
>
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما
که انداخت آتش در این بوستان
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خار؟
>
خرد را فکندیم این سان زکار
>
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟

>
به یزدان که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارض داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن دراین بوم و بر لانه داشت
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آنروز دشمن بما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آنروز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند

>
به یزدان که گر ما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد داشتیم

>
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگی کردن و زیستن
اگر مایه زندگی بندگی است
دو صد بار مردن به از زندگی است
بیا تا بکوشیم و جنگ آوریم
برون سر از این بار ننگ آوریم
 
 
 
ملک الشعرای بهار
 
در محرّم ، ایرانیان خود را دگرگون مي كنند
از زمين آه و فغان را زيب گردون مي كنند
 
گاه عريان گشته با زنجير ميكوبند پشت
گه كفن پوشيده ،‌ فرق خويش پرخون مي كنند
 
گه به ياد تشنه كامان زمين كربلا
جويبار ديده را از گريه جيحون مي كنند
 
وز دروغ كهنه ي « يا لیتنا كنّا معك»
شاه دين را كوك و زينب را جگرخون مي كنند
 
خادم شمر كنوني گشته، وانگه ناله ها
با دو صد لعنت ز دست شمر ملعون مي كنند
 
بر “يزيد” زنده ميگويند هر دم، صد مجيز
پس شماتت بر يزيد مرده ی دون مي كنند
 
پيش ايشان صد عبيدالله سر پا، وين گروه
ناله از دست “عبيدالله مدفون” مي كنند
 
حق گواه است، ار محمد زنده گردد ورعلي
هر دو را تسليم نوّاب همايون مي كنند
 
آيد از دروازه ی شمران اگر روزي حسين
شامش از دروازه ی دولاب بيرون مي كنند
 
حضرت عباس اگر آيد پی يك جرعه آب،
مشك او را در دم دروازه وارون مي كنند
 
گر علي اصغر بيايد بر در دكانشان
درد و پول آن طفل را يك پول مغبون مي كنند
 
ور علي اكبر بخواهد ياري از اين كوفيان
روز پنهان گشته، شب بر وي شبيخون مي كنند
 
لیک اگر زین ناکسان خانم بخواهد ابن سعد
خانم ار پیدا نشد، دعوت ز خاتون میکنند
 
گر يزيد مقتدر پا بر سر ايشان نهد
خاك پايش را به آب ديده معجون مي كنند
 
سندی شاهک بر زهادشان پیغمبر است
هی نشسته لعن بر هارون و مامون میکنند
 
خود اسيرانند در بند جفاي ظالمان
بر اسيران عرب اين نوحه ها چون مي كنند؟
 
تا خرند اين قوم، رندان خرسواري مي كنند
وين خران در زير ايشان آه و زاری مي كنند
 
 
 
 
 
 




[ سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,

] [ 18:4 ] [ shahla ]

[ ]


پیش از اینها...

پيش از اينها خاطرم دلگير بود


از خدا، در ذهنم اين تصوير بود

آن خدا بي رحم بود و خشمگين

خانه اش در آسمان، دور از زمين

بود، اما در ميان ما نبود


مهربان و ساده و زيبا نبود
در دل او دوستي جايي نداشت
مهرباني هيج معنايي نداشت
هرچه مي پرسيدم، از خود، از خدا
از زمين، از آسمان، از ابرها
زود مي گفتند: اين كار خداست


پرس و جو از كار او كاري خطاست
هر چه مي پرسي، جوابش آتش است
آب اگر خوردي، عذابش آتش است
تا ببندي چشم، كورت مي كند


تا شدي نزديك، دورت مي كند
كج گشودي دست، سنگت مي كند
كج نهادي پاي، لنگت مي كند

با همين قصه، دلم مشغول بود
خوابهايم، خواب ديو و غول بود
خواب مي ديدم كه غرق آتشم
در دهان شعله هاي سركشم


در دهان اژدهايي خشمگين
برسرم باران گُرزِ آتشين
محو مي شد نعره هايم، بي صدا
در طنين خنده خشم خدا...


نيت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي كردم، همه از ترس بود
مثل از بركردن يك درس بود
مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه


تلخ، مثل خنده اي بي حوصله
سخت، مثل حلّ صدها مسئله
مثل تكليف رياضي سخت بود
مثل صرف فعل ماضي سخت بود

تا كه يك شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد يك سفر
در ميان راه، در يك روستا
خانه اي ديديم، خوب و آشنا


زود پرسيدم: پدر اينجا كجاست ؟
گفت: اينجا خانة خوب خداست !
گفت: اينجا مي شود يك لحظه ماند
گوشه اي خلوت، نمازي ساده خواند
باوضويي، دست و رويي تازه كرد
با دل خود، گفتگويي تازه كرد

گفتمش: پس آن خداي خشمگين
خانه اش اينجاست ؟ اينجا، در زمين ؟
گفت: آري، خانه او بي رياست
فرشهايش از گليم و بورياست
مهربان و ساده و بي كينه است
مثل نوري در دل آيينه است


عادت او نيست خشم و دشمني
نام او نور و نشانش روشني
قهر او از آشتي، شيرين تر است
مثل قهر مهربانِِ مادر است

دوستي را دوست، معني مي دهد
قهر هم با دوست، معني مي دهد
هيچ كس با دشمن خود، قهر نيست
قهري او هم نشان دوستي است ...

تازه فهميدم خدايم، اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست
دوستي، از من به من نزديكتر
از رگ گردن به من نزديكتر

آن خداي پيش از اين را باد برد
نام او را هم دلم از ياد برد
آن خدا مثل خيال و خواب بود
چون حبابي، نقش روي آب بود
مي توانم بعد از اين، با اين خدا
دوست باشم، دوست ، پاك و بي ريا

مي توان با اين خدا پرواز كرد
سفره دل را برايش باز كرد
مي توان در باره گل حرف زد
صاف و ساده مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صدهزاران راز گفت
فروغ فرخزاد







[ سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,

] [ 17:59 ] [ shahla ]

[ ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه

كد موسيقي براي وبلاگ